۱۶ اسفند ۱۳۹۷

هشت مارچ

امروز هم تمام شد٫ از خستگی چشمانم بدرستی باز نمی ماند اما قلم برمیدارم تا به مناسبت هشت مارچ امسال ٫ بعد از سالها بنویسم . در گذشته با نگاه یک دختر مغرور و لجبازی که زمین و زمان را فرو می ریخت تا بلکه تلنگرش یکی را بیدار کند مینوشتم٫از کمبودهای زنان و از قانون شریعت و کشور ..از بی حرمتی مردان به زنان ٫شوهران به همسران .. اما حالا از نگاه یک مادر ٫ که تنها چیزی که دیگر ندارد غرور است و لجبازی ٫ مینویسم. همینطور که فکر میکردم و راه میرفتم که چه بنویسم ٫یک اسباب بازیه سه سانتی چنان کف پایم را مورد عنایت قرار داد که گفتم فریماه آن بهشت وعده داده شده کجاست که زیر پای تو فقط این اسباب بازی های عذاب آور در تردد هستند.
تا اینکه مادر شدم.......
 با نگاه مادرانه ٫چقد زن متفاوت است در حال حاضر ده دقیقه هست میگویم زن  چیه زن چیه زن چیه...فقط کلمه های صبور و گذشت در ذهنم با یک ملاقه به دست رژه می روند. آه که چقدر افکارم تغییر  کرده و چهارچوب پذیر شده.اما دوستش دارم. صبوری را برای فرزندانم دوست دارم. گذشت میکنم چون پاره های تنم مقابلم هستند. به قدری مرا از فریماه پنج سال پیش جدا کرده اند که وقتی نوشته هایم را میخوانم خودم را نمیشناسنم ." البته نمیشناسم دلیل بر رد نظرات گذشته ام نیست چه بسا با وجود دو دخترانم پر اهمیت تر هم شده اند"
اما خود الانم هم دوست دارم یک خود با احساس که هیچ چیز را بدون دو دردانه اش نمیخواهد حتی قلبش را....من یک زنِ مادرم ...تمام روزم درگیر فرزندانم هستم٫خسته میشوم فریاد میزنم بغلل میکنم و میخندم و گاهی افسوس میخورم ..بغض میکنم و شب بدون صدا می گریم. اما صبح که میشود فراموش میکنم دیروز چه بر من گذشت ٫چون باز رویِ زیبای فرشته هایم را میبینم و زیباتر اینکه من زنم و دوتا از  زنان آینده را هر روز زیر پر و بالم میگیرم .باید شاد و قوی باشم تا دخترانم هم خوشحال و پرقدرت شوند. و باز هم خوشحالم که دخترانم در جامعه ای با برابری جنسیتی بزرگ میشوند بدون داشتن دغدغه هایی که من از کودکی داشتم. به امید رفع تبعیض و خشونت علیه همه زنان سرزمینم و جهان
فریماه مادر

۳ بهمن ۱۳۹۵

خودم

بی صبرانه انتظار روزی را می کشیدم که دستانم توانایی داشته باشند بنویسند *اشتباه کردم*
با خودم بارها کلنجار رفتم که با قضاوت بعد از نوشتنم چه کنم...! اما شما فقط به عنوان دلنوشته ای بخوانید که از ته قلبم است.
نمی توانم بگویم فمنیستم ؛نه...بهتر بگویم زنی که تنهایی را به داشتن همیار دایم و قانونی ترجیح می دهد. او را چه می توان صدا کرد؟
خودمختار آزاد...!
تنهای کلـه خراب..!
گوشه گیر مونث..!
یا شاید عامیانه چش سفید تنوع طلب...!
حال که دختری دارم از جنس خودم ؛ هیچ وقت او را تشویق به تکرار تجربه های خود نمی کنم حتی تجربه تاهلم..
نمی خواهم سطرها خط خطی کنم تا ثابت کنم من عجیبم نه تاهل و ازدواج... بلکه فقط خطاب به مانند من ها می گویم تجربه ها را تجربه نکنید بلکه دست نگه دارید و تماشاکنید و ..
دلم برای فریماه گذشته ام خیلی تنگ شده.. خیلی
زود برمیگردم.

۹ آذر ۱۳۹۳

فتواهای یواشکی

افسوس و صد افسوس..
من به قدری این روزها درگیر خودم هستم که نتوانستم برای زنان بی گناه سرزمینم چند خطی بنویسم. ما را چه می شود ؟  من دیگر چه باید بگویم! 2 ماه پیش اسید پاشیدند و رسانه ها خبرها را داغ کردند و طبق معمول به مزاج حکومتی ها خوش نیامد. خبرهای بد نباید اطلاع رسانی شود. آیا خواهر و مادر خودتان مورد حمله چنین مردانی قرار بگیرند باز هم اصرار بر خاموش بودن رسانه ها داشتید؟
اوه نه.. یادم نبود خانواده های شما در مکانهای عمومی گشت و گذاری ندارند!
چطور اخبار های مربوط به توان نظامی تان هر چقدر هم تکرار شود لبخندهایتان عمیق تر می شود اما اطلاع رسانی در مورد امنیت زنان جامعه را برآمده از فتنه دشمنان ایران می دانید. اینکه آنها منتظر چنین اتفاقی هستند درست است اما چرا باید حکومت ما بستر برای چنین افرادی فراهم کند. اصلن از خود پرسیده اید چرا اسید پاشی ادامه پیدا میکند؟ من جوابتان را میدهم. اینقدر که شما برای جرم محاربه با خدا سفت و سخت برخورد میکنید کاش برای جرم اسید پاشی هم برخورد میکردید. به قدری آن را سبک می پندارید و رسانه ها آب در آسیابش می ریزند که معمولا قربانیان رضایت را بر انگشت نما شدن ترجیح میدهند. و میخواهند از خود قهرمان بسازند و همه بگویند وای چه قلب پاکی دارد..
من واقعن از صمیم قلب در این مورد برای مجرمان اشد مجازات را میخواهم و در این موارد اخیر قصاص نباید از طرف قربانیان بلکه از طرف دولت انجام شود. ( البته در صورتی که دولت مجرمان را معرفی کند نه اینکه به دلایلی قادر به معرفی نباشد ) .
زنان ما به اندازه کافی در جامعه مورد اهانت قرار میگیرند از فحش های ناموسی تا زندگی اجباری و طلاق نشدنی و مزاحمت های خیابانی و نا عدالتی های شرعی.. همه و همه آنها را تحت فشار میگذارد دیگر امنیت زندگی معمولی را از آنها نگیرید.
در این موارد اخیر چاقو کشی در جهرم را خواندم قلبم به درد آمد. مجرم را دستگیر کرده اند میگوید با ضربه های چاقو به زنان احساس آرامش میکنم. تا به حال اینقدر به زنان در ایران ظلم شده کدام یک ضد مرد شده اند و دست به چنین اعمالی زده اند؟
اینجا تفاوت را مردان در خود بجویند. ضعف را در خود بجویید کدام ضعیف تر است که اسید می پاشد چون به خواسته اش نرسیده ؟ کدام ضعیف تر هستند میزنند تا آرام بمانند.
در اروپا هم مرد داریم  مردانی که از زنان شکست خورده اند. اما این روحیه انتقام در مردان ما اینقدر زیاد است که غیر قابل باور شده .
فتوا هایتان را نرم تر بگویید یا اگر فتوایی میدهید آن را سبک و سنگین کنید. جنبه های انسانها را در نظر بگیرید. بخدا زنان هیچ گناهی نکرده اند که شما چنین افسار خود خواهی را می خواهید به گردن انها بیاندازید.
چند تا از زنان بسوزند و بریده شوند تا شما بیدار شوید. من نمی توانم درک کنم اسید پاش ها پیدا نشده اند. می دانید چرا ؟ چون یادم نمیرود آن 2 نفری را که برای مقداری پول چاقو کشیدند و فیلمشان رسانه ای شد و زود دستگیر شدند. برای همین نمی توانم باور کنم که اسید پاشها در برابر هیچ دوربینی نبودند. غیر قابل باور است چون مجرم بودن در کشوری مثل ایران خوب و بد دارد مجرمی که با فتوای مجتهدی بلند میشود یا دستگیر نمیشود یا فراموش میشود. اما مجرمانی که با فتوای درونی شان قصد کاری را میکنند زودتر از اینها دستگیر میشوند. باشد که روزی خانواده های قربانیان پی به مسیله ببرند و سکوت نکنند.
این فتواهای یواشکی بالاخره کار دستتان می دهد.
فریماه

۱۱ مرداد ۱۳۹۳

مونثان شین آبادی

خیلی دلم می خواست زنان سرزمینم برای چند دقیقه ای هم که شده چشمان خود را ببندند و خود را یک دختر شین آبادی تصور کنند که به آینه نمی تواند بخندد ، دختری که سوخت و آرزوهایش هم با سوختنش خاکستر شدند. تبعیض در سوختن و چگونگی پرداخت دیه آنها از جمله مسایلی است که این روزها مورد بحث بود.  پدر یکی از دختران در مورد پرداخت دیه به دخترش گفته بود مگر هزینه درمان دختر من چون جنس مونث است از پسران کمتر است که در این مورد هم قوانین اسلامی رعایت میشود. پدران این دختران معصوم که توان مالی ندارند برای این مسایل هزینه کنند. اصلن با گذشت از مسایل دیه زنان نصف مردان، در این مورد اتفاقن دختران سوخته شده به زیبایی و ترمیم پوستی خود احتیاج دارند . اینها نیز آینده می خواهند مانند همه دخترانی که در مملکت ما به مدرسه می روند و چشم امید به آینده شان دارند. زنان سرزمین من را چه شده که سکوت می کنند؟ نمایندگان زن در مجلس را چه شده اینطور زن را میکوبند؟ زنان به شما رای دادند که آنجا بنشینید و از کتک خوردن زنان در خانه و خانه نشینی زنان دفاع کنید! پس شما مجلس را با خانه اشتباه گرفته اید..! این دخترکان شین آبادی با بخاری نفتی خانه شان نسوختند اینها در مدرسه و خانه دومشان که تحت سرپرستی نظام آموزش و پرورش است سوختند و پر پر شدند. خانواده های اینان هیچ احتیاجی به اظهار تاسف نهادهای مقصر نداشتند و ندارند اینان فقط حقوق برابر می خواهند و تا به همان زندگی ساده خود ادامه دهند. اگر فقط ایستادگی یک زن را در مجلس در برابر این قوانین داشتیم شاید هیچ وقت چنین قوانینی وضع نمیشد.
فریماه

۲۷ آبان ۱۳۹۲

سنتها، دوستان جدا نشدنی از زنان افغان

اینبار متفاوت از گذشته
در کلوبی برنامه ای درباره وضعیت زنان در افغانستان گذاشته بودند ، من از روی کنجکاوی در این جلسه شرکت کردم کنجکاوی من به این خاطر بود که ببینم چه تعداد از زنان افغان ،نابرابری های موجود را بخش تاریکی از زندگی خود می دانند و در این نشست ها شرکت می کنند ! اما متاسفانه یک نفر از شرکت کنندگان هم افغان نبودند . عدم شرکت در چنین جلساتی باعث می شود که روند جلسه تغییر کند و کسی به دنبال راه حل و چاره نباشد و همه به صورت یه نوع تحقیق و گشت و گذار در فرهنگ افغانستان به این گفتگو ها نگاه کنند و در آخر هم برای روا داشتن ظلم بر زنان در افغانستان ،همدردی 4 ساعته بکنند و تمام....
خانمی که بنیانگذار این جلسه بود، 30 سال  سابقه در انجمن حمایت از زنان افغان داشت و مدت 10 سال بود که به افغانستان رفت و آمد داشت و تقریبا با آنجا آشنایی کامل داشت. او در ولایات کندوز و کابل فعالیت داشت و قبل از شروع بحث، از مهمانوازی و طبیعت افغانستان صحبت کرد.

برداشت بنده از این جلسه:
افغانستان کشوریست با اسلام سنتی و زندگی قبیله ای، که تفکرات تفکرات نشات گرفته از اسلام سنتی آن هم در کنار باورها و سنت های قبیله ای در افغانستان ، باعث شده فشار بر زنان دو چندان شود. در افغانستان برتری سنت های قبیله ای بر دستورات اسلامی کاملن آشکار است و خانواد ه بالاتر از فرد قرار می گیرد. اگر نگاهی به قانون اساسی افغانستان بیاندازیم متوجه می شویم که به زنان جایگاه های اجتماعی نسبتا خوبی داده شده ،اما وجود همین سنت ها باعث شده زنان نتوانند جایگاه اصلی خود را در جامعه به خوبی درک کنند . و بیشتر خود زنان هستند که درگیر این سنت ها شده اند . چرا که قانون یک کشور می تواند پناهگاه امنی برای زنان معترض در برابر نابرابری ها باشد. و اینجا خوب است اشاره ای به پیوستن افغانستان به کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان کنیم .و در این شرایط اینها قدم های امیدوارکننده ایست.
این خانم در سفرش عنوان می کند که با اجازه خانمها از آنها عکس میگرفته حتی در یک مورد ،با وجود اجازه مرد ، خود زن از عکسبرداری خودداری کرده. او در بازار کابل شاهد بوده که خود زن مستقیم از فروشنده مرد خرید نمیکند بلکه تحویل اجناس و حساب کردن به عهده مرد است. جداسازی زن و مرد چه در بیرون و چه در داخل خانه از آداب و رسوم فرهنگی و شریعت در افغانستان است. ایشان با اشاره به اینکه افغانستان کشور تضادهاست . فاصله طبقاتی زیادی بین مردم وجود دارد . درباره جشن های عروسی و نحوه برگزاری آن ، که آغشته به فرهنگ چشم و هم چشمی است توضیح داد. و از همه این تضادها عکس گرفته بود. در افغانستان هر خانواده خودش تعیین می کند که چقدر حجاب داشته باشد در این مورد رای با اکثریت است. وقتی زنی بیمار می شود نمی تواند به تنهایی به بیمارستان برود و معاینه بشود بلکه باید چندین زن از خانواده او را همراهی کنند. دختر بچه ها در خانواده های افغان از کودکی با نگهداری از خواهر و برادر های کوچک خود ، و آشپزی و خانه داری ، مادر شدن را یاد می گیرند . اگر زنی که ساکن روستاست بیوه شود برای دور ماندن از دید مردهای غریبه و آشنا، به شهر مهاجرت می کند.مهمترین وظیفه مرد ها در چارچوب خانواده در افغانستان ،حفظ بکارت دخترانشان است. بکارت پرده اعتمادی است که زن به مردش هدیه می دهد. خیلی از دخترکان افغان ،بکارت خود را توسط نزدیکان خود از دست داده اند. بحث بکارت زنان افغان بحث مفصلی است که باید در یک موضوع جداگانه به آن پرداخت. اما در اینجا از آن می گذریم. در ادامه بگویم که سنت ها در افغانستان بر همه چیز مقدمند. سنت عقل را محاصره میکند اگر کسی سگ خانه ای را بکشد انگار صاحب خانه را کشته .. و این جمله برآمده از سنت قبیله ایست. و در آخر بگویم که گوینده در جلسه از کمک به دختری افغانی سخن گفت که برای رهایی از بیماری خود به اروپا سفر کرده و بعد از بهبودی کامل به کشورش بازگردانده شده . و جالب اینجاست چون این دختر به تنهایی مسافرت کرده او را بی شرف می خوانند. از نظر اینها ، زنی که به تنهایی و بدون پدر یا همسر خود مسافرت کند شرفش حفظ نمی شود . در آخر جلسه به این نکته اشاره شد که زنان افغان به خاطر محل زندگیشان نیست که اینطور فکر می کنند بلکه این سنت است که بدون دخالت مکان ، سینه به سینه منتقل و اجرا می شود. زنان افغانی ساکن اروپا را مثال زدند که خود برای فرزند پسرشان زن انتخاب می کنند.من زبانم آنقدر قوی نبود که خودم به تنهایی ترجمه کنم اما متاسفانه به دلیل اینکه هیچ زن افغانی آنجا حضور نداشت تا بحث داغ تر شود بحث با چند سئوال از طرف شرکت کنندگان به اتمام رسید.
 تسلیم در برابر  سنت گرایی و پایبندی به آن از شاخص هاییست که خانواده های افغانی را وادار به مقابله با هر گونه نگرشی که ضد این ارزش ها باشد می کند.  قانون برای اینها مانند کتابی است که هیچ وقت خوانده نمی شود.

سخن من :
شلاق ، تجاوز و سنگسار، از عباراتیست که با به امروز در افغانستان کاربرد زیاد دارند. خشونت علیه زنان جزئی از آداب زندگی شده چرا که سنت ها و علما قدرتمندترند.
  
فریماه

۹ تیر ۱۳۹۲

ببین جنسه ضد من

وقتی می بینم دختران سرزمین من از کمبود هایشان ، و از بی عدالتی هایی که در حقشان می شود  فریاد می زنند خودشحال می شوم
جاستینا در سطر سطر ترانه ای که خوانده ،هزاران حرف دارد. حالا شاید بسیاری از مردان ناراحت بشوند که چرا خواننده آنها را با این جمله "ببین جنس ضد من" خطاب کرده..!
 اما دوستان عزیز ، منظور جاستینا آن مردانیست که در خیابانهای سطح شهر روزانه هرزگی می کنند و این را نشانه مردانگی و قدرت می دانند. بیایید از خودمان شروع کنیم.مردان باید از خودشان شروع کنند احترام به زن نشانه زن ذلیلی نیست. متلک نگفتن به دختران و زنان نشانه بی عرضگی نیست نشانه شخصیت شماست.رابطه با دختران متعدد افتخار نیست ذلت است که شما متوجه نیستی.
 من آن روزی ترسیدم که مادری را با دختر نوجوانش دیدم که به فرزند پسر 5 ساله خود می گفت تو مرد مایی و باید مراقب ما باشی.
وقتی به کودک 5 ساله یاد میدهند که باید از زن مراقبت کند. چطور می توان حقوق زن و استقلال یک زن را در جوانی به او فهماند . حالا همان کودک 5 ساله بزرگ شده و به همان جنس دوم و زیر دست خود ناسزا میگوید چون قدرت دارد چون مادرش به او گفت جنس دوم است. چون از 5 سالگی برتری را احساس کرده. و همان کودک 5 ساله ، حس مراقب از ناموسش را دارد و آن را نقطه ضعف می داند پس برای خرد کردن شخصیت دشمنش ، فحش خواهر و مادر به او می دهد. چون این نقطه ضعف او هم است.
دوستان
برای ساختن جامعه ای ایدال اول باید زنان ما تربیت صحیح را بیاموزند.و برای این کار باید به حقوق خود آشنا باشند .بدانند دوم نیستند، ضعیف نیستند. توان زنان برابر با مردان است و شاید بیشتر از آنها.. این را دختران با ورود به دانشگاه توانسته اند ثابت کنند. امیدوارم روزی این واژه بانوان ممنوع را در هر شرایطی نداشته باشیم. راهمان ادامه دارد.

متن ترانه جاستینا
 میخوام حرف بزنم ولی کوتاه
آخه میگن حرف اگه کوتاه باشه زودتر به دل میشینه
این چیزایی که میخوام بگم تحقییر نیس
بفهم حرفایی که میزنم یه تهدید نیس

ببین جنسه ضد من
برا ادامه ی نسل همه چشما به تواِ
همه دعا به دوره شکمه مادری که میخواد منقلب کنه
اگه تو بیرون بیای دنیارو مضطرب کنه
ببین جنسه ضد من من تثبیت نشدم
من واسه تو یه موجودم که تعریف نشدم
تو تو دسته کسی بودی که از جنسه خودمه
تو گوشت خونده خنده ی من جلفه یه ذره
اگه ساعتای آخر شب واسه من حرومه
اگه فحش خارو مادر اصن واسه من نبوده
اگه تعجب نمیکنن از بد بودنت
اگه هم خوابیات نشونه ی سر بودنه
اگه کرم درختیم که تو دنبالشی
اگه بزنیو بری به من میگن لاشی
اگه فرق نیاز من و تو هرزگی میشه
اگه تن واسه تو یه چیز بی ارزشی میشه
اگه خیانت تو عدم زنیت منه
اگه خیانت من خلاف طبیعت زنه
اگه بعضی وقتا پولو به تو ترجیح میدم
اگه وقتی به پول میرسی من تعویض میشم
اگه گرگایی که با ناموست میپرنو میدری
اگه خودت گرگ میشی واسه ناموس دیگری
اگه مهم میشه بکارتو جسارتم
اگه وقتی منو میخوای که تو اسارتم
اگه تو بهشتم باشی چشت سیر نمیشه
اگه "گلم خوش"نباشه دلت گیر نباشه
اگه همیشه دنبال یکی بهتر از تواّم
اگه وقت یائسگی دیگه خارج از دورم
اگه من باعث جهنمی بودنتم
اگه تو وجودت.اراده ای مونده یکم
بزا بگم یه عمره که تو اسارتی
میگن ذاتت همینه توهین به این راحتی
بخدا این اگه ها فقط واسه ارزشاته
قبول بی ارادگی دِ آخه بگو تا کی؟
یه بارم تو به هرزگیام مهره نه بزن
یه بارم تو از خوبیات بخونو حرف بزن

ببین جنسه ضد من به این آزادی بخند
بفهم ارزشتو مرد به این آزادی بخند

ببین جنسه ضد من به این آزادی بخند
بفهم ارزشتو مرد به این آزادی بخندآره بخند...به این آزادی بخند....بخند


۱۹ خرداد ۱۳۹۲

زنان و رای

سی سال و اندی از عمر این حکومت می گذرد اما همواره زنان در رویای کاندید شدن ریاست جمهوری به سر می برند . طبق اصل 115 قانون اساسی جمهوری اسلامی ، رجل به معنی مرد است و از این رو زن نمی تواند رجل سیاسی باشد.
محمد یزدی از فقهای شورای نگهبان رسما اعلام کرد زنان نمی توانند رئیس جمهور شوند.
 محمد یزدی: "در بین افرادی که ثبت نام کرده‌اند، ده، دوازده خانم‌ حضور دارند؛ یکی از آنها گفته که “اگر من رییس جمهور شوم، نیمی از کابینه‌ام خانم‌ها و نیم دیگر آقایان خواهند بود”؛ مثل معروفی هست که کسی می‌خواست وارد روستایی شود، اصلاً راهش نمی‌دادند وارد روستا شود، اما می‌گفت “خانه کدخدا کجاست”؟!؛ قانون اجازه رئیس‌جمهور شدن را به خانم‌ها نمی‌دهد، حالا چطور این فرد ترکیب کابینه را هم مشخص کرده است؟"
زنان ایران همیشه در تکاپوی باز پس گیری حق خود بوده اند. یکی از آن موارد ،حق رای است. حق رای به آسانی به زنان داده نشد. 15 مهر ماه 1285 رسما زنان از انتخاب کردن و انتخاب شدن محروم شدند. با تلاش های پر ثمر آنها و با تشکیل گروههای مختلف و انجمن های مدافع حقوق زن ،بالاخره در 21 شهریور 1342 بعد از 56 سال به خواست خود رسیدند.
قانون اساسی در ایران طبق شریعت اسلام نوشته شده است . فرد یا گروهی نمی توانند بدون عمل به این قوانین تغییر ایجاد کنند. فقها یکی دو تا نیستند که بشود با آنها در مورد حضور زنان در عرصه های سیاسی گفتگو کرد. از نظر من چه اصول گرا چه اصلاح طلب هر دو جناح زیر یک پرچم و قانون اساسی تصمیم می گیرند. و مختصر اختلافی در برخی زمینه ها دارند. همان اندازه که خاتمی در 8 سال ریاست جمهوری برای زنان گام برداشت احمدی نژاد هم تلاش خود را برای حضور زنان در عرصه سیاسی اجتماعی کرد. انتخاب سه وزیر زن در کابینه خود ،اولین بله به حضور زنان در این عرصه بود. حال بماند که با مخالفت فقها این 3 زن به یک زن کاهش پید ا کرد. همین طور در زمان خاتمی را هم فراموش نکنیم که زنی به عنوان رئیس سازمان محیط زیست انتخاب شد. در این دو دولت ،تلاش برای ورود زنان به اجتماع شده است. اما مانع اصلی فقها و علما هستند. 34 سال بحث سر یک کلمه "رجل سیاسی" کم نیست که همه از جوابگویی در این مورد سر باز می زنند. در شورای نگهبان هم در این مورد همه متحد الکلام نیستند .
حضور تنها یک زن در بین کاندید های ریاست جمهوری می تواند قوت قلبی برای زنان باشد. زنانی که هر روز به هر طریقی تبعیضات را لمس می کنند. و در کنارش زندگی می کنند. بعد از انقلاب سال 57 ما انجمنی تحت عنوان دفاع از حقوق زن نداشته ایم که به صورت جدی پی گیر حقوق زنان باشد. چه برسد به آرزوی کاندید شدن ! آن هم برای ریاست جمهوری در یک کشور اسلامی!!
مردان جمهوری اسلامی که در قدرت هستند تحمل دیدن حضور زن را در کابینه ها ندارند. چه برسد ریاست جمهوری...
ضعف ما در این زمینه، فقها و فتواهای جور واجور آنهاست. باید این تابو را شکست. همانطور که روزی توانستیم رای بدهیم باید بتوانیم کاندید شدن را از آرزو به واقعیت تبدیل کنیم
فریماه

۱۸ دی ۱۳۹۱

درد و دل


در سایتی به صورت گذرا مطالب را می خواندم که با نوشته تندی از یک کاربر مواجه شدم . معمولا وقتی چنین مطالبی را می بینم جایی برای تبادل نظر نمی بینم چون نویسنده آنقدر کوته فکر است و یکه تاز ،که نمی توان به او خرده گرفت اما در اینجا جوابم را برایش میگذارم.
ایشان زنان را مقصر هر گونه ظلم و بی عدالتی نسبت به خودشان می دانستند و در جرئیات وارد مسائلی شده بود که می توان گفت بی منطق و بس. در مورد اینکه زنان خود نخواسته اند که به حقوق خود برسند باید بگویم . ایشان یک مسئله بسیار مهم را فراموش کرده  بودند و آن بحث شریعت و دین است. متاسفانه یا خوشبختانه ،پیامبران الهی چه با توجه به شرایط آن زمان یا نوع تفکر آن قوم ،هیچ بهایی به زن نداده اند. وقتی مشورت با یک زن در یک قبیله نا ممکن باشد چطور می توان از زنان انتظاری فراتر از حدشان داشت؟ حقوق زن ،طبق دستورات شرع و توسط روحانیون نوشته میشده و اعتراض به آن برابر با اعتراض در مقابل دین بوده. با کم رنگ شدنه نقش دین در اجتماع  ، زنان لب گشودند و خواسته هایشان را بیان کردند. اما باز هم آسان نبود چرا که:
1- این حرکت هنوز مخالفانی از طرفه کلیسا یا جامعه روحانیون داشت.
2- سوای از جامعه روحانیون، خود مردان عادی هم ،چنین درخواست هایی از زنان را دور از واقعیت می دانستند.
3- قوانین ضد زن با روش زندگی مردم عجین شده بود.
مثلا محدودیت انتخاب شغل برای زنان در همه جوامع وجود داشته. بیگاری کشیدن از زنان به خاطر ضعف جثه و احتیاجات آنها بسیار دیده میشده است.
حدود یک قرن است که زنان قدم در برادشتن این محدودیت ها گذاشته اند.یعنی ما هنوز اول راهیم.
این کاربر گرامی حتی اختراعات مردان را نیز به رخ زنان کشیده بود اگر به زنان هم چند هزار سال بیشتر از مردان اهمیت داده میشد مطمئنن یک قدم جلوتر بودند مثل اینکه یک انسان کامل را با یک کودک نوپا مقایسه کنند.
از اینها گذشته زنان برای رسیدن به حقوقشان قدم به قدم پیشروی می کنند. در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 زنان فعالیت های فمنیستی را در انگلستان ،کانادا،هلند و ایالات متحده آمریکا شروع کردند. و به مبارزه با نابرابری های حقوقی پرداختند.. یک جنبش نو پای اینچنینی که به ندرت در کشورهای جهان سوم توانسته نفوذ کند چطور می تواند در مدتی کم ،معجزه کند.
اما باز هم جای بسی امید است که در کشور ما این نابرابری های جنسیتی به صورت لایحه در مجلس خوانده و مورد بحث قرار می گیرد.
چرا که چند روز پیش جواد طهماسبی ،مدیر کل تدوین لوایح قوه قضاییه حرف از برابری دیه زن و مرد در مجازات اسلامی را زد. اگر فعالین حقوق زن به این صورت ادامه دهند جای امیدواری است که زنان تقریبا به برابری حقوق خود نزدیک شوند. البته بعد از اصلاح این نابرابری ها نوبت به اصلاح فرهنگی جامعه می رسد که بعید می دانم با یک دهه و دو دهه این مشکل حل شود.
به امید روزی که در وبلاگم بنویسم خواسته هایمان تمام شد .

فریماه

۳ دی ۱۳۹۱

تجاوز به محارم

با درود
من در وبلاگم کم اتفاق افتاده که از مطالب دیگران استفاده کنم . وعقیده دارم که ، انسان باید هر حرفی یا تفکری داره با قلمش روی کاغذ بیاره  . چون این باعث میشه منابع مختلفی رو زیرو رو کنه و بنابراین اطلاعاتش در اون زمینه بیشتر و بیشتر میشه. من خیلی دوست داشتم یک مطلب در مورد تجاوز به محارم بنویسم. اما متاسفانه وقت نشد تا اینکه این مطلب رو در یک سایت پیدا کردم. و به جرات بگم که خیلی مطلب کامل و قابل تاملی است. مطلب رو اینجا میزارم امیدوارم بپسندید. شاید روزی من ادامه این مطلب رو نوشتم.

تجاوز به محارم
اسماعیل جلیلوند - پژوهش در مورد معضلات اجتماعی و اعلام آمارهای مربوط به این مسائل در برخی از کشور‌ها در محدوده خط قرمز قرار می‌گیرند. به عبارت دیگر برخی حکومت‌ها، اعلام آمار بالای اعتیاد یا تجاوز را به معنای پذیرش ناکارآمدی خود می‌دانند و اهمیت این خطوط قرمز برای آن‌ها، بسیار بیشتر از سرنوشت قربانیان است.
یکی از این آسیب‌ها، تجاوزهای خانگی به کودکان و حوادثی است که در پی وقوع تجاوز‌ در زندگی این قربانیان اتفاق می افتد. «تجاوز جنسی خانگی» نیز تنها به معنای تجاوز به زن یا دختر بچه نیست. تجاوز جنسی - و در اینجا تجاوز جنسی خانگی - به هر جنسیتی و به هر سنی ممکن است. پس کودکان پسر نیز در معرض احتمال وقوع تجاوز جنسی توسط اعضای خانواده خود، قرار دارند.
در بخش دوم گفت و گو با محسن مالجو، کار‌شناس ارشد مطالعات زنان و مدرس دانشگاه در ایران که به شکل اختصاصی پژوهش‌هایی را در مورد تجاوزهای خانگی به کودکان دختر انجام داده‌ است، به موانع حمایت از دختران آسیب دیده و قربانی تجاوز‌های خانگی در ایران پرداخته‌ایم. در گفت‌و‌گویی دیگر، دامنه این بحث بازتر و به مردانی اشاره خواهد شد که در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفته‌اند.

آیا آمار مشخصی درباره افرادی که مورد آزار جنسی خانواده و محارم خود در ایران قرار گرفته‌اند، وجود دارد؟
محسن مالجو: خیر؛ به دلایل مختلف، هیچ آمار درستی درباره تجاوز جنسی به محارم در ایران وجود ندارد. یک دلیل آن، سیاست پنهان نگهداشتن آمار آسیب‌های اجتماعی با این استدلال است که به هر حال ما در یک جامعه اسلامی زندگی می‌کنیم و تقدس هر چند ظاهری خانواده نباید مخدوش شود.
دلیل مهم‌تر آن اما ثبت سلیقه‌ای، بی‌قاعده و بدون آموزش موارد گزارش شده در نیروی انتظامی و قوه قضائیه هست، به طوری که به عنوان مثال، رابطه مادر و پسر یا پدر و دختر یا خواهر و برادر به عنوان زنا و رابطه پدر با پسر یا دایی با خواهر‌زاده به عنوان لواط ثبت می‌شود. حالا در این بی‌قاعدگی و بی‌نظمی، واقعاً دشوار است که بتوان آمار گیری کرد؛ من خودم خیلی از پرونده‌ها را از طریق شباهت فامیلی پیدا می‌کردم که قاعده خاصی برای آن وجود ندارد و گرفتن آمار، در این مورد کار بسیار بسیار دشواری است

تحقیقات شما به شکل دقیق مربوط به چه مواردی بوده است؟
کاری که من انجام دادم، مربوط به تجاوز پدر به دختر یا برادر به خواهر بود. بنابراین تمام افرادی که در این تحقیق با آنها به گفت‌وگو نشستم، مورد تجاوز پدر یا برادر خود قرار گرفته بودند.

بیشتر موارد، مربوط به تجاوز پدر به دختر بود یا برادر به خواهر؟
قبل از اینکه به این سئوال پاسخ دهم، باید بگویم لازم است بین دو مسئله، یکی میزان رخداد یک آسیب اجتماعی و دوم میزان گزارش دهی آن آسیب اجتماعی، تفاوت قائل شد. چرا که اگر تفاوت این دو در نظر گرفته نشود، امکان سوء تفاهم وجود دارد.
پس با توجه به این نکته، معتقد هستم که میزان رخداد تجاوز جنسی برادر به خواهر بیشتر از تجاوز پدر به دختر است، ولی میزان گزارش‌دهی تجاوز جنسی پدر به دختر، بیشتر از تجاوز برادر به خواهر است. رابطه جنسی برادر با خواهر کمتر گزارش می‌شود، چراکه معمولاً در سنین نوجوانی و بلوغ شکل می‌گیرد، خواهر و برادر همسن و سال هستند، رابطه ممتد و همیشگی نیست و رابطه به خاطر کنجکاوی‌ها و محدودیت‌های جنسی به وجود می‌آید، به همین دلیل هم معمولاً راحت‌تر فراموش می‌شود و شاید مورد بخشش قرار می‌گیرد. در ضمن خانواده هم اگر مطلع شود، به دلیل ترس از مجازات فرزندان، می‌کوشد در درون خود قضیه را حل و فصل کند. بنابراین با وجود این دلایل، امکان گزارش‌دهی رابطه جنسی برادر با خواهر، کمتر از پدر با دختر است.

آیا بیشتر قربانیان متعلق به گروه یا طبقه اجتماعی خاصی هستند؟
نه، به هیچ وجه. یقینأ معتقدم تجاوز جنسی به زنان در خانواده، در تمام طبقات اجتماعی و گروه‌های شغلی می‌تواند امکان‌پذیر باشد، ولی در اینجا هم بین الگوی میزان گزارش‌دهی و هم الگوی شکلی تجاوز جنسی، تفاوت‌هایی وجود دارد.
اینطور که احتمالاً میزان گزارش‌دهی در طبقات فرودست جامعه بیشتر از طبقات فرادست هست، من در تجربه خودم چند مورد از طبقات بالای جامعه داشتم، مثل کسی که پدرش پزشک بود و در ‌‌نهایت نتوانستم با آن فرد مصاحبه کنم. به هر حال در طبقات بالای جامعه، آبرو تابوی قوی‌تری هست تا طبقات پایین جامعه، اما از جهت الگوی شکلی تجاوز، فکر می‌کنم در طبقات بالای جامعه، رابطه جنسی برادر با خواهر، نسبت به طبقات پایین جامعه کمتر باشد، به دلیل اینکه در طبقات فرادست جامعه با محدودیت و محرومیت جنسی کمتری روبه‌رو هستیم، اما به هر حال اگر از نظر آماری بخواهیم صحبت کنیم، باید گفت در طبقات پایین جامعه، احتمالا تجاوز جنسی به محارم بیشتر اتفاق می‌افتد.

قربانیان بیشتر در چه گروه سنی قرار دارند؟
برای پاسخ به این سئوال هم باید بگویم دو الگوی متفاوت در ارتباط با تجاوز جنسی پدر به دختر و برادر به خواهر وجود دارد؛ اینطور که قربانیانی که از سوی پدرشان مورد تجاوز جنسی قرار می‌گیرند، معمولأ از حدود سنی ۱۰ تا ۱۲ سال و خواهرانی که از سوی برادر خود مورد تجاوز قرار می‌گیرند، از حدود سنی ۱۵ تا ۱۶ سال آزار جنسی‌شان آغاز می‌شود، البته این به معنای قرار گرفتن قربانیان در این محدوده سنی خاص نیست.
من با موردی برخورد کردم که در سن ۳۵ سالگی و پس از ازدواج هم مورد تجاوز پدرش قرار می‌گرفت. بد نیست در مورد فرآیند آزار جنسی هم توضیحی بدهم. تجاوز جنسی توسط پدر، فرآیندی مرحله به مرحله است. در واقع آزار جنسی اغلب به شکل رفتارهای خفیف، همچون دستمالی بدن و بوسیدن‌های غیر عادی شروع می‌شود و کم کم به شکل دستمالی مقعد، آلت تناسلی با دست و یا مالش آلت مردانه در اطراف دستگاه تناسلی زنانه صورت می‌گیرد و در بعضی موارد هم در همین حد باقی می‌ماند، ولی در اکثر مواقع به دلیل سکوت و ترس دختر، معمولاً پدر‌ها جسور‌تر می‌شوند و آزار جنسی به شکل تجاوز و دخول کامل تغییر شکل پیدا می‌کند که در تحقیق من هم اکثر موارد به شکل تجاوز و همراه با دخول کامل و حاملگی صورت گرفته است. بد نیست یکسری مثال بزنم. مثلا مینا می‌گفت: اوایل شب‌ها که می‌خوابیدیم، مدام دستش را می‌مالید به من. هی خودم را جابه‌جا می‌کردم، اما باز این کار را می‌کرد. پای من را می‌گذاشت اونجاش [منظورش آلت تناسلی‌اش است] و فشار می‌داد. من هم می‌ترسیدم که بخواهم حرفی بزنم.
شقایق می‌گفت: آزار جنسی من وقتی ۱۲-۱۳ سالم بود شروع شد. اوایل در حد کمی بود. وقتی در خانه تنها بودیم و کسی نبود، می‌گفت بنشین کنار من. بعد نوازشم می‌کرد. مو‌هایم را شانه می‌کرد. مرا می‌بوسید و یک دفعه مهربان می‌شد، یا از من می‌خواست کنارش دراز بکشم و بدنم را دست می‌مالید. اوایل فکر می‌کردم برای محبت است. خیلی اذیت می‌شدم، اما برایم دیگر عادی شده بود و ترسم ریخته بود، ولی کم‌کم جاهای خاصی از بدنم را لمس می‌کرد و پس از مدتی شدت کار‌هایش بیشتر شد و از پشت با من رابطه برقرار می‌کرد. شب‌ها موقع خواب خیلی اذیت می‌شدم، واقعا وحشتناک بود.
پریسا می‌گفت: آزار جنسی من از حدود سن ۱۲ سالگی بود. همه در اتاق می‌خوابیدیم. آن موقع برادرم خیلی بچه بود. حواس مادرم به برادرم بود. بعد شب‌ها که می‌خوابیدیم، پدرم دستش را می‌گذاشت و پشتم را می‌مالید. بعد کم‌کم که گذشت، دستش را می‌کرد در شلوارم و پشتم را می‌مالید. من هم از ترسم جیکم در نمی‌آمد. هی بیشتر شد تا جایی که انگشتش را کامل می‌کرد در پشتم. به سینه‌هایم هم دست می‌زد. اولین‌بار هم که من را از حالت طبیعی خارج کرد، [منظورش ازاله بکارت است] با انگشت این کار را کرد و من هم خیلی گریه کردم.

با توجه به تحقیقات صورت گرفته، کسانی که اقدام به تجاوز به محارم خود کرده‌اند، تا چه حد از سلامت روانی برخوردار بودند؟
مطمئنأ کسی که چنین شاه آسیب اجتماعی را به وجود می‌آورد [می‌گویم شاه آسیب اجتماعی، چون معتقدم در بین آسیب‌های اجتماعی، تجاوز جنسی به محارم بیشترین پیامد را برای آزاردیده و همچنین بیشتری همدلی مردمی را به همراه خود دارد]، نمی‌تواند از سلامت روانی برخوردار باشد، اما اشتباه بزرگی است اگر علت اصلی این آسیب را فقط روانی ببینیم، چون فکر می‌کنم تجاوز جنسی به محارم، بیش از آنکه مسئله‌ای روانی باشد، مسئله‌ای اجتماعی است.
اگر بخواهم از نظر روانی یک‌سری ویژگی برای پدرانی که دختر خود را مورد تجاوز قرار می‌دهند بگویم، تحمل پایین در برابر ناکامی، مشکل در کنترل خشم، مشکل در توانایی برقراری رابطه عاطفی با اعضای خانواده، پرخاشگری کلامی و جسمی، سوء مصرف مواد مخدر و الکل، احساس اضطراب برای برقراری رابطه جنسی با بزرگسالان و پدوفیلیا یا تمایل به رابطه جنسی با کودکان است و از همه مهم‌تر اینکه خیلی از آن‌ها در کودکی از طرف پدربزرگ، صاحب کار و یا پدر خود مورد تجاوز قرار گرفته‌اند و در واقع قربانی آزارهای جنسی بوده‌اند.
در مورد برادرانی که خواهر خود را مورد تجاوز جنسی قرار می‌دهند نیز، علاوه بر سوء مصرف مواد مخدر و الکل، محرومیت جنسی بارز‌ترین ویژگی آنهاست. اگر از محرومیت جنسی برادران متجاوز بگذریم، ویژگی‌های روانی نسبت به زمینه‌های اجتماعی از سهم کمتری در رویداد تجاوز جنسی برخوردار هستند.
درباره زمینه‌های خانوادگی تجاوز جنسی پدر به دختر، به جرئت می‌توانم بگویم هر چه از ساختار خانواده دموکرات و مساوات‌طلب به سوی ساختار خانواده خودکامه و بی‌بندبار و نابه‌سامان پیش می‌رویم، امکان تجاوز جنسی به کودکان بیشتر می‌شود.
در واقع تجاوز جنسی پدر به دختر، مخصوصاً بیشتر در خانواده‌هایی اتفاق می‌افتد که دارای انزوای اجتماعی هستند؛ ساختاری سنتی مبتنی بر مرد نان‌آور و زن خانه‌دار دارند؛ میزان ارتباط اعضای خانواده و روابط عاطفی بین آنان کمترین میزان اهمیت را دارد؛ مشاجره و خشونت‌های خانگی میان والدین همیشه وجود دارد؛ برای تربیت فرزندان هیچ منطق و تعادلی وجود ندارد و یا کاملاً سختگیرانه است یا کاملاً سهل‌گیرانه؛ مردسالاری در این خانواده‌ها حرف اول را می‌زند و تصمیم‌گیری در آن کاملاً یکجانبه و از سوی پدر است.
مهم‌ترین مسئله اما حاکمیت انگاره‌های مالکانه در روابط میان پدر و فرزندان در این خانواده‌هاست. مثلاً پدر به دخترش می‌گوید: من پدر تو هستم و می‌توانم این کار را با تو بکنم. تو سر سفره من غذا می‌خوری یا من که پدرتم می‌توانم این کار را با تو بکنم، غریبه‌ها نباید این کار را بکنند.
می‌توانم بگویم این خانواده‌ها از نظر سطح سواد، سابقه کیفری، تعداد فرزندان یا طلاق و جدایی و یا از همه مهم‌تر تعلقات مذهبی، می‌توانند بسیار متفاوت باشند و در سطوح متفاوت شکل بگیرند، همانطور که قبلاً گفتم در تجاوز جنسی برادر به خواهر، وضع کمی متفاوت است و این اتفاق لزوماً در خانواده‌های نابه‌سامان رخ نمی‌دهد و بیشتر در اینجا با مسئله محرومیت جنسی مواجه هستیم.

بیشتر به چه دلایلی قربانیان تجاوزهای خانگی از بازگو کردن این مسئله اجتناب می‌کنند؟
بسیاری از آزاردیدگان جنسی توسط محارم، برای مدت زمان زیادی این مسئله را مخفی نگه می‌دارند و درباره آن با کسی صحبت نمی‌کنند. مخصوصاً وقتی آزارهای جنسی به صورت خفیف است، به این معنی که در حد دستمالی کردن باشد، واکنش سکوت بیشتر امکان دارد. سکوت گاهی به دلیل خجالت کشیدن و گاهی هم واکنشی است. حاصل از سردرگمی که چه باید کرد؟ مثلاً مژگان که از دوازده سالگی مورد آزارهای جنسی پدرش بوده، می‌گفت: بعضی وقت‌ها که می‌دانستم امشب پدرم می‌خواهد اذیتم کند، شب آنقدر قرص‌های قوی خواب می‌خوردم تا بی‌حال باشم و چیزی نفهمم یا منگ باشم و کمتر بفهمم. خیلی با من رابطه داشت، خیلی این کار را کرده، شاید صدبار. سپیده هم می‌گفت: یک بار خواب بودم پدرم شب آمد سراغم، به پهلو خوابیده بودم، حالم بد شده بود، اما به روی خودم نیاوردم اصلاً جرئت حرف زدن نداشتم.
گاهی هم سکوت به این دلیل است که آزاردیده امیدی به رهایی و راهی جز قبول کردن آن ندارد، مثلاً عاطفه می‌گفت: من از‌‌ همان اول می‌دانستم که کار پدرم بد است، اما هیچ کاری نمی‌توانستم بکنم، از او می‌ترسیدم. وقتی هم که این کار‌ها را می‌کرد، بیشتر از او می‌ترسیدم و اینکه اگر من می‌گفتم نکن، فایده‌ای نداشت، فقط آرزو می‌کردم زود‌تر کارش تمام شود. وقتی از من می‌خواست، آنقدر می‌ترسیدم و خشک می‌شدم که وقتی کارش تمام می‌شد و من می‌ماندم در حمام و او می‌رفت، انگار نه انگار که چیزی شده است.
سازمان‌ها با توجه به امکانات و قدرتی که دارند، می‌توانند امکان وقوع و یا وقوع مجدد آسیب‌های اجتماعی را کاهش دهند و امکان وقوع مجدد تجاوز را کم کنند، اما متأسفانه در این ارتباط مشکلاتی وجود دارد. هم چنین مراجع دولتی در برخورد با پرونده‌های تجاوز جنسی دچار چالش‌های فراوانی هستند، چون از یک سو غالباً با رؤسا و مدیران مرد مواجه هستیم که اعتقاد راسخی به عدم دخالت در حریم خصوصی خانواده دارند و از این بابت برای آن‌ها چندان مهم نیست در داخل این حریم چه می‌گذرد و آیا کودکی قربانی می‌شود یا نه؟
شقایق هم می‌گفت: «خیلی وقت‌ها موقع آن کار‌ها خجالت می‌کشیدم. انگار نمی‌توانستم نه بگویم. جرئتش را هم نداشتم، البته فایده‌ای هم نداشت. او کار خودش را می‌کرد
گاهی هم سکوت به دلیل تهدید‌ها و ترس‌هایی است که آزارگر برای آزاردیده ایجاد می‌کند. لیلی ۱۲ ساله می‌گفت: «به پدرم می‌گفتم به مادرم می‌گویم. او هم می‌گفت اگر به کسی بگویی تو را می‌کشم و به همه می‌گویم گم شدی. یا می‌گفت کاری می‌کنم که شبیه میمون بشوی که این کار را هم یک بار کرد، چون یک بار فهمید که می‌خواهم به مادرم بگویم، با تیغ ابرو‌ها و مو‌هایم را تراشید و من خجالت می‌کشیدم که از خانه بیرون بروم. تابستان بود و مدارس هم تعطیل بودند
گاهی هم سکوت به این دلیل است که آزاردیده نه تنها می‌ترسد که خودش آسیب ببیند، بلکه نگران است که با فاش ساختن این راز، شیرازه زندگی خانوادگی‌اش از هم گسسته شود. در واقع وفاداری به خانواده، نیروی قدرتمندی است که مانع از افشای حقایق در این زمینه می‌شود. مثلاً در مواردی پدر متجاوز، دختر خود را تهدید به‌‌ رها کردن خواهر یا برادر و مادر مریضش می‌کند. از همه مهم‌تر ترس از انگ خوردن در جامعه‌ای که قربانی را مقصر می‌داند، می‌تواند یکی دیگر از دلایل سکوت باشد؛ مخصوصاً در موارد تجاوز جنسی برادر به خواهر، دختر به خاطر ترس از غیرت پدر و صدمه دیدن از جانب خانواده، معمولاً این جریان را با کسی در میان نمی‌گذارد. مثلاً در یکی از موارد، دختری به نام فاطمه که مورد آزار برادرش قرار گرفته بود و پدری به شدت متعصب و ضد دختر داشت، به دلیل ترس از واکنش پدرش، سکوت می‌کرد و فکر می‌کرد اگر به پدرش این مسئله را بگوید، او می‌گوید که حتماً تو خودت کاری کردی که برادرت با تو این کار را بکند.

آیا قوانین حمایتی کارآمدی برای پیشگیری از این مسئله، یا حمایت از آسیب‌دیدگان وجود دارد؟
متاسفانه جواب منفی است. ببینید من زنانی که مورد تجاوز جنسی محارم خود قرار گرفتند را «افراد ناتوانمند نابرخوردار» می‌نامم.
این گروه مجموعه‌ای از افراد منفرد هستندکه اول، مسائل مشترکی با هم دارند؛ دوم، بر این امر واقف نیستند که باهم منافع و مسائل مشترک دارند و سوم، هیچ متولی سیاسی یا اجتماعی ندارند که زمینه‌های لازم، برای تأمین مشکلات مشترک‌شان را فراهم آورد.
بنابراین با توجه به این نکته و همچنین نوع جرم تجاوز جنسی که در خانواده و به شکل پنهانی صورت می‌گیرد، می‌توان پذیرفت که این افراد برای حمایت از خودشان به شدت نیازمند خدمات نهادهای قدرتمند جامعه هستند. بنابراین نوع رویکرد سازمان‌ها به چنین مسئله‌ای بسیار مهم است. سازمان‌ها با توجه به امکانات و قدرتی که دارند، می‌توانند امکان وقوع و یا وقوع مجدد آسیب‌های اجتماعی را کاهش دهند و امکان وقوع مجدد تجاوز را کم کنند، اما متأسفانه در این ارتباط مشکلاتی وجود دارد. هم چنین مراجع دولتی در برخورد با پرونده‌های تجاوز جنسی دچار چالش‌های فراوانی هستند، چون از یک سو غالباً با رؤسا و مدیران مرد مواجه هستیم که اعتقاد راسخی به عدم دخالت در حریم خصوصی خانواده دارند و از این بابت برای آن‌ها چندان مهم نیست در داخل این حریم چه می‌گذرد و آیا کودکی قربانی می‌شود یا نه و از سوی دیگر، در مواردی که واکنش نشان می‌دهند، این اقدام آنقدر محتاطانه صورت می‌گیرد که غالباً موجب پشیمانی مراجعه کننده می‌شود.
برای اینکه بتوان نقش سازمان‌ها را در جلوگیری از وقوع آسیب‌های اجتماعی به روشنی مشاهده کرد، نمونه شقایق را مثال می‌زنم. شقایق که پدرش فروشنده مواد مخدر بوده است و چندبار هم به این دلیل به زندان رفته، سال‌ها از طرف پدر مورد تجاوز جنسی قرار می‌گرفته. فوت مادر، اعتیاد پدر، زندان رفتن پدر، اعتیاد عمو، فقر مالی شدید، سرطان مادربزرگ و... که هر کدام می‌تواند بالقوه، امکان وجود یک آسیب اجتماعی در خانواده باشد اما باعث نشده است تا از سوی یکی از نهادهای دولتی از این خانواده بازدید صورت گیرد و مددکاران با دو دختر خانواده صحبت کنند. لازم به ذکر است که در بسیاری از کشورهای دیگر در ارتباط با خانواده‌هایی که بالقوه آسیب‌پذیر هستند، معمولاً برنامه‌های بازدید از منزل وجود دارد. به هرحال بعد از مدتی که شقایق مورد تجاوز جنسی پدرش بوده، دوبار به دلیل رابطه جنسی دچار عفونت می‌شود و به پزشک مراجعه می‌کند. پزشک که مشکل شقایق را می‌فهمد، به هیچ مرجعی گزارش نمی‌دهد و جز اقدامات مربوط به درمان، اقدام دیگری برای جلوگیری از آزاردیدگی مجدد او انجام نمی‌دهد و حتی این مسئله را با مادربزرگ شقایق هم مطرح نمی‌کند. همچنین در این مدت، شقایق در مدرسه مشکل خود را با یکی از دوستانش مطرح می‌کند و بدون اشاره به پدرش می‌گوید فردی او را مجبور به برقراری روابط جنسی می‌کند. دوستش هم در خانه داستان را برای مادرش بازگو می‌کند و در ‌‌نهایت مسئله به مدیر مدرسه اطلاع داده می‌شود، اما به جای مشاوره به شقایق و کمک به او، از مدرسه اخراجش می‌کنند.
در اینجا هم به نوعی با عملکردی ضعیف مواجه هستیم، نه تنها به مشکل شقایق رسیدگی نمی‌شود، که مشکلاتش را بیشتر هم می‌کنند. در ‌‌نهایت شقایق از خانه به همراه پسری فرار می‌کند و بعد از مدتی هم دستگیر و به کانون اصلاح و تربیت و نهایتاً به بهزیستی فرستاده می‌شود. بهزیستی هم به دلایل مختلف، بعد از مدتی حاضر به نگهداری از شقایق نمی‌شود و از آنجا به خانه برمی‌گردد. نهایتاً با شکایت، کار به دادگاه می‌رسد و به دلیل مشکل در اثبات اتهام زنای با محارم، پدر در دادگاه تبرئه می‌شود و شقایق بازهم به همراه پدر به‌‌ همان خانه برمی‌گردد. ما اینجا بهزیستی، وزارت بهداشت، آموزش و پرورش و قوه قضائیه را داشتیم و می‌بینیم که در زمینه کمک به شقایق چگونه برخورد کردند،‌‌ همانطور که مشخص است، در مراحل مختلفی در زندگی شقایق، این شانس برای او وجود داشت که جلوی تجاوزهای جنسی پدرش گرفته شود، اما به دلیل مشکلات ساختاری و قانونی در سازمان‌های مختلف این اتفاق رخ نداد.
بنابراین شناخت وظایف سازمان‌ها و خلاء‌های موجود، می‌تواند یکی از مهم‌ترین حمایت‌ها را برای افراد آزاردیده به وجود آورد. من همه این سازمان‌ها را در کارم مورد مطالعه قرار دادم و امیدوارم روزی برسد که مسئولان عزمشان برای استفاده از داده‌های تحقیقاتی تابوشکن از این دست، جزم شود.

منبع: رادیو زمانه