۲۶ مهر ۱۳۸۹

مقام زن در افسانه های آفرینش 3



(( بی حد زمان گذشت.
((خدایان دیگر آفریده شدند ،زن و مرد.
((آنان نیز نیز فرزندان آوردند و فرزندانشان نوادگانی زادند.
((فرزندان نوادگان نیز برشمار خدایان افزودند.
((خدایان جوان دست به کارهائی میزدند که پیشینیان شان از آن بی خبر بودند.
((اینان سازگاری و آرامی پدران و مادران نخستین را نداشتند.
در این افسانه چنین آمده که فرزندان بنای عصیان نهادند ،چنانکه ((آپسو)) اولین خدای پدر بر آنان خشم گرفت و به ((تیامات)) همسر خود گفت:
((من از رفتار فرزندانمان بیزارم. روز را آسوده نیستم وشب را خواب ندارم . بیا تا این فرزندان غوغاگر را نابود کنیم))
اما ، ((تیامات)) نخستین خدای زن که مادر بود گفت:
((چه می گویی؟! آنان را که خود آفریده ایم ،چگونه نیست کنیم؟!من می دانم که رفتارشان زحمت افزاست .خوبست با آنان از در مهر در آئیم))
((آپسو)) از تصمیم خود عدول نکرد و درصدد نابود ساختن فرزندان یاغی خود بر آمد. اما یکی از آنان به نام ((ا-آ)) از قصد پدر آگاه شد و پیشدستی کرده و او را بکشت.
بعضی فرزندان که با ((ا-آ)) هماهنگ شده بودند ،سر بر فرمان او نهادند ولی بعض دیگر از کشته شدن نخستین پدر خود نارضایتی نشان دادند و طغیان کردند و برای گرفتن انتقام خبر به ((تیامات)) نخستین خدای مادر بردند و لابه کردند و مادر سخت متاثر شد .
((آهنگ انتقام کرد.
((و آن طاغیان را به کنار خود خواند.
((روزو شب دسیسه کرد.
((خروش بر آوردند و به خشم خود افزودند و بسیج نبرد کردند.
((آنگاه (تیامات) نخستین مادر برای سپاه خود سلاحهای تازه بیافرید.
((ماران سترک درشت نیش ،اژدران توفنده با دندانهای زهر ریز و سر آتشین ،شیران و سگان و کژ دمان کوه پیکر و قنطورس های غول آسا))
((از طرف دیگر هم ((ا-آ))با سپاهی از خدایان به مقابله (تیامات) شتافت.
((دلیری از او سلب شد و از نبرد باز ماند و گریخت.
پس از آن جملگی اقرار کردند که هیچکس را توان نبرد با آن زن (تیامات) نیست.
((ا-آ)) پسری بود ((مردوخ)) نام . آیت کمال که روزی در میان خدایان از همه بلند پایه تر و مهیب تر شد.
همگی و حتی ((ا-آ)) که پادشاه بود به مردوخ التجا نمودند و او به بهای سلطنت کردن به جای پدر ،آماده جنگ با تیامات شد . آنگاه که بر تخت سلطنت حکمفرمای مطلق شد ،بسیج سپاه کرد وساز و برگ و نبرد بر خور آراست تا با آن خدای سترک زن ،قدرت نبرد داشته باشد.
((کمانی تازه بساخت و بر آن زه کشید .
((پیکانها را در ترکش به پهلو آویخت.
((تندر را در پیش روی خود برانگیخت .
((توری بزرگ ببافت ،تا بدان تیامات را به دام آورد .
((چهار باد را بر چهار سوی آبهای ژرف گماشت تا کسی نگریزد.
((گردباد و تند باد و توفان را بیافرید .
 ((کولاک در آبهای بیکران افکند.
((وبر گردونه توفان نشست.
((چهار اسب بر آن ببست :جان ستان ،سنگ دل ،پایکوب و باد پا
((و سر پوشی هولناک بر سر نهاد .
((گیاهان درمان بخش به دست گرفت تا بدان خود را از گزند زهر ایمن کند.
((جبه هراس بر تن کرد.
((خدایان بسیار در پی او رفتند.
(( ولی چون همه به نزدیک ((تیامات)) آن خدای بزرگ زن رسیدند ،چشمانشان از عظمت او خیره گشت.
((جنگ میان (مردوخ) و خدای جدید و (تیامات) درگیر شد.کارزاری سخت عظیم و هولناک حادث شد که سر انجام (تیامات) و پیروانش شکست خوردند و تیامات گرفتار و کشته شد. و مردوخ خدای جدید به جای آن خدای کهن خدای خدایان گشت.
((آنگاه مردوخ از پیکر (تیامات) آن نخستین خدای زن و نخستین مادر روزگار ،ماه و خورشید و ستارگان، و آسمان و زمین را آفرید و از استخوانهای او صخره ها و کوه ها را پدید آورد و از خون او رودها و دریاها.
سپس مردوخ از خاک زمین ، یعنی از خاک زن ، مرد و زنی بیافرید که اولین پدر و مادر آدمیان در روی زمین شدند.
در میتو لوژی سومری و بابلی قدرت (تیامات) از آپسو که خدای مرد بود . بمراتب افزون بود. بطوریکه آپسو به اسانی به دست ((ا-آ))کشته میشود ولی ((ا-آ)) و تمام قشونش از مقابل قدرت و هیبت آن زن عاجزانه می گریزند و همچنین بعدا از وجود آن زن گل مرد و زن سرشته شد که این خود دلیل برتری زن نزد سومریان و بابلیان میشود. بدین معنی که چون نه فقط زن بلکه مرد هم از خاک زن آفریده شده ، زن را می توان نزد آن ملت سر منشاء هستی و خدای زندگی شناخت.
در افسانه آفرینش سیاه پوستان آمریکایی که ریشه آن به پندارهای کهن آفریقایی میرسد، از خلقت زن و مرد به صورت دو جنسی سخن نرفته ، بلکه این مقصور در کلمه واحده انسان خلاصه شده است.
اینک قسمتی از یکی از سروده های مذهبی سیاهپوستان آمریکایی که از خلقت انسان یعنی زن و مرد بدون تفاوت حکایت دارد:
آنگاه خدا
مشتی گل برداشت
و در کتار رودخانه
روی زمین زانو زد
و آنجا ، خدای بزرگ توانا.
او که خورشید را برافروخته و در آسمان جا داده بود.
او که ستارگان را تا دورترین گوشه های شب پرتاب کرده بود.
او که زمین را میان دستهای خود گرد کرده بود.
این خدای بزرگ.
مانند مادری که روی کودک خود خم شده باشد.
روی خاک زانو زد.
و با مشتی گل به کار پرداخت.
و آنرا بدانگونه که در خیال خود خواسته بود در آورد.
آنگاه نفخه زندگی در آن دمید.
و انسان روح زنده ای گردید.
آمین ! آمین !
پایان
فریماه

۱ نظر:

ناشناس گفت...

Doroood Farimah banooooooo
khoooofi???
eina chiye neveshti???
man ke nemidonam eina ro az koja dar ovordi
!!!!!




http://www.atgbroker.blogfa.com/