به پیچش موی من رشک مبر
چرا که من زنجیر به پایم است و تو نه.....
به سرمه و سرخاب من نگاه نکن
من غم چهره ام را سرخاب می کشم تا تو نبینی و به من بخندی.....
به آرامش ظاهریه من ننگر
زیرا آرامش را نقاب کرده ام برای پوشاندن طوفان نا آرامیه وجودم.....
به راه رفتن من لبخند نزن
چون دویدن را در این آشفته بازار ترجیح می دهم ولی چه کنم که دویدنم به جای لبخند ،قهقهه می آورد.....
به روسریه قرمزم با انگشت اشاره نکن
زیرا من با افکارم نامش را از لچک سیاه به روسری قرمز تغییر داده ام.....
مرا در عروسک فروشی می بینی و با تعجب می نگری. تعجب نکن. سالیان سال است من و هم جنسان من عروسک دست شماییم ،حال ،می خواهم عروسکی داشته باشم تا مانند شما لذت ببرم. اما.......من فکر می کنم، ولی عروسکم فکر نمی کند. من می فهمم، ولی عروسکم نمی فهمد.....
عقربه های ساعت من سر وقت متوقف می شود و من نمی توانم قدم از خانه بیرون بگذارم ولی عقربه های ساعت تو شبانه روز کار می کند. و پاهای تو اسیر زمان و وقت نیست.....
من متلک های تو را می شنوم . گوشهایم را به نشنیدن دعوت می کنم. ولب فرو می بندم. تا مبادا دوباره تکرار کنی .....
من تنها موجود تحریک آمیز توام . پس چرا با من با خشونت رفتار می کنی؟ آیا می دانی تنها جرمم تحریک آمیز بودنم است.؟ مگر من خواسته ام اندامم اینطور باشد؟ مگر من خواسته ام ظریف باشم؟ نه نخواسته ام .... ولی مجرمم!!! چون اینطور می گویند.!
با تو به مهمانی می روم. تو از آن طرف با چشمانت می گویی.. مواظب یقه ات باش ... پاهایت را کسی نبیند.. ولی خودت در نا کجا آباد اندامهای زنان سیر می کنی ... هر وقت خسته شدی یاد یقه من می افتی... آهان ... غیرت داری؟
غیرتت را می خرم. چند؟؟؟؟
به من می گویند دردسر
هر جا می روم باید یکی از نگهبانان حفاظت از کارنامه اعمال تو ،مرا بازخواست کند. که مبادا تو از دیدن درختان و حوریان بهشتی باز بمانی.....
راستی حوریان بهشتی آنجا،نامشان دردسر نیست؟
من بازداشتم به خاطر زن بودنم ..اما تو پرواز کن ..تا پرواز کردنت را ببینم. تو آزادی...آزادی را لمس کن. من هم آنقدر با قلمم می نویسم آزادی.... تا قلمم دلش بسوزد و با کمکش بتوانم پرواز کنم.
به من نخند ،من همان دردسر کارنامه اعمال توام...!
فریماه
۳ نظر:
تقدیم به همه زنان و مردان ، چه روشن ضمیر و آگاه چه دربند و اسیر افکار سیاه ....
تقدیم به همه ... چه آنهائی که می دانند ، چه آنهائی که نمی دانند ... آنهائی که اقرار می کنند و آنانی که انکار ....
من یک زنم ...
نه جنس دوم...
نه یک موجود تابع...
نه یک ضعیفه ...
نه یک تابلوی نقاشی شده،
نه یک عروسک متحرک برای چشم چرانی،
نه یک کارگر بی مزد تمام وقت،
نه یک دستگاه جوجه کشی.ـ
من سعی می کنم آنگونه که می اندیشم باشم ،
بی آنکه دیگری را بیازارم...
فرای تمام تصورات کور،
هنجارهای ناهنجار، تقدسات نامقدس!ـ
dorud
vebluge zibaiy darid
movafagh va shad bashid
سلام فريماه جون
اين دست نوشته جديدتو که خوندم واقعا اشک تو چشمام جمع شد. خيلي خيلي قشنگ احساسات يک زن رو با قلمت بيان کردي
موفق باشي گلم
ارسال یک نظر