مقام زن در افسانه های آفرینش ملل جهان ،در مقایسه با مرد ،غالبا برابر و گاه
برتر است. یکسان و همانند آفریده میشوند و یا بوجود می آیند و با حقوق طبیعی و استعدادات ذاتی واحدی زندگی را آغاز می کنند. و با معاضدت یکدیگر موانع و مشکلات را از میان بر میدارند. و جهان را آباد میسازند.
داستانهای آفرینش جهان زن و مرد ،که در کتب مقدس و آسمانی ادیان یهودی و نصارا و اسلام آمده ، در اصل با یکدیگر شباهت کلی دارند ولی در ادیان کهن ایران و هند و میتولوژی های ملل دیگر عالم،مانند چین و ژاپون و یونان و اسکاندیناوی بصورت افسانه های مختلف وصف شده اند.
در باره آفرینش آدم و حوا،در سفر اول تورات ،در باب دوم و سوم آمده :یهوه (خداوند)آدم را از مشتی خاک بسرشت و دربینی او روان زندگی بدمید آنگاه آدم جان یافت و مدت زمانی تنها در باغ عدن بزیست. پس خداوند به تنهایی او را شفقت آورد و گفت : (خوب نیست آدم تنها بماند ،باید از برای او همسری بیافرینم)و خداوند خوابی گران بر آدم مستولی ساخت. پس از آنکه آدم در خواب شد. خداوند یکی از استخوانهای او را بر گرفت و جای آنرا با گوشت انباشت و با آن زنی بیافرید و نزد آدم بیاورد. ( البته من خودم به داستانهای دینی خصوصا ادیان ابراهیمی که در باره زن گفته اند باور ندارم . به گونه ای تحقیر در آن می بینم. ولی خوب است که بدانیم.)
زن در کتاب مقدس هندوان ((ودا))،در بخش ((اوپانیشاد))گاه خدا و گاه بنام ((مایا)) همسر خدا خوانده شده است.
((ای برهمن شکوهمند!
((ترا صورتی نیست لیکن
((چه بسا صورتها که پدید میاری
((تو آنان را پدید میآری و آنگاه
((به سوی خود باز میگردانیشان
((مارا با اندیشه های خویش بیان کن!
((تو آتشی
((تو خورشیدی
((تو هوائی
((تو ماهی
((تو سپهر پر ستاره ای
((تو زنی ،تو مردی
((تو پسر و دختر جوانی
((تو برهمن شکوهمندی
((......................
((مایا همسر مقدس تست
((که با تو آمیخته است
((...........................
همچنین در کتاب ودا درباره آفرینش زن چنین آمده است:
برهمن روشنی شادمانه آفتاب ،گریه ابر،گریزپائی نسیم،خودنمائی طاووس،کمروئی خرگوش،سختی الماس،نوای دسته زنبوران،شیرینی انگبین،خونخواری ببر،تابش گرم آتش،سردی برف،پر گوئی زاغچه،نوای نوازشگر قمری،وفای مرغ حق و دوروئی کلنگ را گرفت و با هم در آمیخت و از این همه زن را بیافرید. و به مرد عطا کرد.
مرد پس از هشت روز بنزد برهمن بازگشت و گفت:
((بار خدایا !آفریده ای که به من عطا کرده ای ،زندگی مرا تلخ و تباه ساخته و دائم شکوه و شکایت می کند و آرام نمی گیرد. همه اوقات خود را صرف او می کنم. او را از من بگیر.))
آنگاه برهمن زن را از مرد پس گرفت.
هشت روز سپری شد و مرد بار دیگر به نزد خداوند آمد و گفت: ((پروردگارا !از آن دم که آفریده ات را به تو پس دادم،سخت تنهایم. بیاد میاورم آن اوقاتی را که در برابر من می رقصید و سرود می خواند و بیاد میاورم چگونه از گوشه چشم به من نظر می افکند و با من بازی می کرد و در آغوشم می گرفت . او را به من باز گردان.))
برهمن زن را باو باز داد.
پس از سه روز باز مرد ،بنزد برهمن رفت و گفت:
((بار خدایا! درست نمی فهمم ، ولی یقین دارم که زن بیشتر برای من مایه زحمت است تا لذت ،بر من رحم کن و مرا از دست او برهان ))
ولی اینبار برهمن سخت بر او بانگ زد :
((برو هر چه خواهی بکن))
مرد فریاد برداشت: ((نمی توانم با او به سر برم))
و برهمن گفت: ((بی او قادر به زندگی نیستی))
و مرد همچنان که اندوهناک دور میشد ، زیر لب غر می زد: ((وای بر من !نه با او می توانم سر کنم و نه بی او قادر به زندگی هستم))
و ایضا در یک افسانه هندی آمده است:
چون مرد به زمین آمد ،احساس غربت کرد و در پیشگاه خدایان زبان به شکوه گشود و گفت: ((ای خدا !مرا سخت تنها و بی یار آفریده ای))
آنگاه آفریننده ،عطر از گل ،نوش از شهد،شادابی از بهار،رقت از ابر،حرارت از آفتاب،و زایندگی از زمین برداشت و اینهمه در هم بآمیخت و از آن خلقتی بکرد و آنرا زن نام نهاد. تا غم از جان مرد بزداید.
از گفتگوی مرد و برهمن در کتاب ((ودا))معلوم میشود که زن آفریده ای چون مرد مختار و آزاد است و با مرد که می خواهد خودکامانه با او رفتار کند نمی سازد و با او آنسان که خود درست بداند میل به سلوک دارد و مرد چون او را موافق طبع خودسرش نمی یابد ناچار هر بار به برهمن پناه می برد.ولی از انجایی که مرد حیاتش به زن بستگی یافته و بی او قادر به زندگی نیست هر بار او را از خداوند باز می طلبد.
در دین مزدیسنا ، زرتشت،آنطور که در کتاب بندهشن فصل 15 آمده ،زن و مرد بر خلاف ادیان سامی و بعض ذیگر ادیان ، در بدو آفرینش از خاک بوجود نیامده اند ،بلکه اصل و بنیاد نباتی دارند که داستان آن چنین است.
((اهورامزدا ،کیومرث را بیافرید . کیومرث سی سال در کوهساران بسر برد. در هنگام مرگ ،از پشت او نطفه ای بچکید و بر زمین افتاد و از تابش آن آفتاب پاک گردید و چهل سال در تک خاک بماند.
پس از این مدت زمان ، به شکل دو ساقه ریباس ، در مهر ماه و مهر روز (هنگام جشن مهرگان)، در حالیکه هر دو بهم پیچیده بودند از زمین بروئیدند.
آن دو شاخه بهم پیچیده ،بمرور تغییر و تکامل یافتند و بصورت آدمی در آمدند و به چهره و قامت همانند یکدیگر شدند.
آنکه نر بود ((مشیه)) و آنکه ماده بود ((مشیانه)) نام داشت.
آنگاه اهورامزدا ،روان را که پیش از پیکر آفریده بود ،در کالبد مشیه و مشیانه بدمید.و آندو جاندار گشتند. اهورا مزدا به آنان گفت ((شما پدر و مادر مردم جهان هستید. شما را پاک و رسا بیافریدم. هر دو با پاکی قانون بکار بندید. نیک بیاندیشید و نیک گفتار و نیک کردار باشید. دیوان پرستش نکنید))
نخستین اندیشه آندو آفریده (مشیه و مشیانه) این بود که هر یک از ما مرد وزن باید خشنودی و دلگرمی و دوستی یکدیگر را فراهم آوریم.
آنگاه مشیه و مشیانه از جای بحرکت در آمدند و نخستین کاری که کردند این بود که خود را شستشو دادند و نخستین سخنی که بر زبان راندند اینکه ((اهورا مزداست یگانه آفریننده آب و خاک و گیاهان و جانداران و ستارگان و ماه و خورشید و همه آبادانی و هر آن چیزی که از بنیاد راستین است))
و پس از پنجاه سال از آندو فرزندانی بوجود آمدند.
فریماه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر