۳ بهمن ۱۳۹۵

خودم

بی صبرانه انتظار روزی را می کشیدم که دستانم توانایی داشته باشند بنویسند *اشتباه کردم*
با خودم بارها کلنجار رفتم که با قضاوت بعد از نوشتنم چه کنم...! اما شما فقط به عنوان دلنوشته ای بخوانید که از ته قلبم است.
نمی توانم بگویم فمنیستم ؛نه...بهتر بگویم زنی که تنهایی را به داشتن همیار دایم و قانونی ترجیح می دهد. او را چه می توان صدا کرد؟
خودمختار آزاد...!
تنهای کلـه خراب..!
گوشه گیر مونث..!
یا شاید عامیانه چش سفید تنوع طلب...!
حال که دختری دارم از جنس خودم ؛ هیچ وقت او را تشویق به تکرار تجربه های خود نمی کنم حتی تجربه تاهلم..
نمی خواهم سطرها خط خطی کنم تا ثابت کنم من عجیبم نه تاهل و ازدواج... بلکه فقط خطاب به مانند من ها می گویم تجربه ها را تجربه نکنید بلکه دست نگه دارید و تماشاکنید و ..
دلم برای فریماه گذشته ام خیلی تنگ شده.. خیلی
زود برمیگردم.

هیچ نظری موجود نیست: